جدول جو
جدول جو

معنی یوسف خان - جستجوی لغت در جدول جو

یوسف خان(سِ دِهْ)
دهی است از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان، واقع در 5000گزی شمال خاوری قوچان و 4000گزی خاور شوسۀ عمومی قوچان به باجگیران، با 529 تن سکنه. آب آن از رود اترک و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سا)
ابن علی بن بایدو از ایلخانان آخری مغول در ایران (شوال تا ذی الحجه 736 هجری قمری) پس از قتل خواجه غیاث الدین وارپاگاون امیرعلی پادشاه، موسی خان نوادۀ بایدو را در شهر اوجان به مقام ایلخانی نشاند، ولی به سبب بی کفایتی وی در برخی ولایات طغیان بروز کرد و سرانجام امیر شیخ حسن بزرگ ایلکانی یکی از نبیره زادگان منگو تیمور پسرهلاکو را به نام محمدخان نامزد ایلخانی کرد و خود زمام کارها را به نام او در دست گرفت و در ذی الحجۀ 736 هجری قمری بر موسی خان غالب آمد و او را بر کنار کرد. رجوع به تاریخ مفصل ایران تألیف عباس اقبال شود
قاسملوی افشار پس از فتح قلعۀ ارومی به دست کسان محمدحسن خان قاجار گرفتار گردید و به علت ضرب و شتمی که از محصلین دیده بود پس از سه ماه در سال 1169 هجری قمری درگذشت. (از گلشن مراد ص 347). و رجوع به مجمل التواریخ گلستانه (فهرست) شود
لغت نامه دهخدا
(سُ فِ)
جایی که در آن یوسف ها (زیبارویان) باشند. مولوی این ترکیب را در بیت زیر آورده است و از آن محلی پر از یوسف یعنی پر از زیبارویی و جمال و به عبارت بهتر سرزمینی حسن خیز اراده کرده است:
یوسفی جستم لطیف و سیمتن
یوسفستانی بدیدم از تو من
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نام اتابک پنجم از اتابکان بزرگ لر و جانشین پدرش شمس الدین آلب آرغون بود، ولی چون جان ابقاخان رااز یک خطر نجات داده بود نتوانست از التزام دربار وی خودداری کند و کشور موروث خود را با یک نایب الحکومه اداره می نمود. بعدها با آغاز جنگ در میان ارغون خان و احمدخان به حمایت احمدخان برخاست و پس از شکست وی به دربار ارغون خان رفت و به معذرت پرداخت و مورد عفو قرار گرفت و به لرستان برگشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
میرزا یوسف خان دهلوی. از زمرۀ منصب داران سلطنت محمداکبرشاه بود و به کامرانی زندگانی می نمود. این رباعی در جواب رباعی عرفی از اوست:
عرفی رفتی به دوست پیوستی تو
وز کشمکش زمانه وارستی تو
فردا غم دوست مایۀ دست تهی است
خوش باش کز این مایه گران دستی تو.
(از فرهنگ سخنوران) (از صبح گلشن ص 618)
لغت نامه دهخدا